تئاتر موزیکال حسنی ، خانم حنا و لوبیای سحرآمیز

قصه حسنی و لوبیای سحرآمیز ( حسنی و خانم حنا )
روزگاری ، کشاورز فقیری بود که زن و یک پسر تنبل به نام حسن داشت .روزی که کشاورز مرد ، فقط یک گاو برای خانواده اش به جا گذاشت . حسن و مادرش با شیری که گاو می داد زندگی می کردند . آنها هر روز صبح شیر را به بازار می بردند و می فروختند . اما یک روز صبح ، گاو دیگر شیر نداد و آنها دیگر پولی نداشتند که حتی یک قرص نان بخرند .

Тэги:

#کیمیا_اسلامی #kimiya_eslami #کیمیا_اسلامی_فن_بیان #حسنی_و_لوبیای_سحر_امیز #حسنی_و_غول_چراغ_جادو #آهنگ_حسنی_و_خانم_حنا #متن_قصه_حسنی_و_خانم_حنا #قصه_صوتی_حسنی_و_خانم_حنا #قصه_صوتی_تصویری_لوبیای_سحر_آمیز #جک_و_لوبیای_سحر_آمیز #کارتون_جک_و_لوبیای_سحر_آمیز_جدید #لوبیای_سحر_آمیز #فیلم_جک_و_لوبیای_سحرآمیز #جک_غول_کش #فیلم_سینمایی_حسنی_و_لوبیای_سحر_آمیز #قصه_حسنی_و_لوبیای_سحرآمیز_(_حسنی_و_خانم_حنا_) #قصه_نوستالژیک_حسنی_و_لوبیای_سحرآمیز #فیلم_سینمایی_حسنی_و_غول_چراغ_جادو

Скачать видео